شایسته افتادن. مناسب و مطلوب و بجا واقع شدن: نغز می آید بر او کن یا مکن امر و نهی ماجراها در سخن. مولوی. چه نغز آمد این یک سخن ز آن دو تن که بودند سرگشته از دست زن. سعدی. چه نغز آمد این نکته در سندباد که عشق آتش است و هوس تندباد. سعدی
شایسته افتادن. مناسب و مطلوب و بجا واقع شدن: نغز می آید بر او کن یا مکن امر و نهی ماجراها در سخن. مولوی. چه نغز آمد این یک سخن ز آن دو تن که بودند سرگشته از دست زن. سعدی. چه نغز آمد این نکته در سندباد که عشق آتش است و هوس تندباد. سعدی
موافق مراد نشستن کعبتین. در قمار دست موافق نصیب افتادن. کاری به مراد دل برآمدن: مرا بر کعبتین دل سه شش نقش آمد از وصلش زهی نقشی که این بارم چنان آمد که من خواهم. خاقانی
موافق مراد نشستن کعبتین. در قمار دست موافق نصیب افتادن. کاری به مراد دل برآمدن: مرا بر کعبتین دل سه شش نقش آمد از وصلش زهی نقشی که این بارم چنان آمد که من خواهم. خاقانی
عار داشتن. شرم داشتن: بدو گفت رستم به یک ترک جنگ همانا نسازد که آیدش ننگ. فردوسی. با چنین کم دشمنان کی خواجه آغازد به جنگ اژدها را حرب ننگ آید که با حربا کند. منوچهری. - ننگ آمدن کسی را از چیزی، از آن عار داشتن. ننگ داشتن. دون شأن خود دانستن: تو چون یافتی ننگریدی به گنج که ننگ آمدت زین سرای سپنج. فردوسی. ز مردان از این پیش ننگ آمدت زبون بود مرد ار به جنگ آمدت. اسدی. زنان و مخنثان را برگمارندتا از معشوق او حکایتهای زشت ناپسندیده که مردم را از آن ننگ آید و نفرت آرد، می گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ننگ آید عشق را از نور عقل بد بود پیری در ایام صبا. مولوی. ز علمش ملال آید از وعظ ننگ شقایق ز باران نروید ز سنگ. سعدی. که ننگ آیدش رفتن از پیش تیر برادر به چنگال دشمن اسیر. سعدی
عار داشتن. شرم داشتن: بدو گفت رستم به یک ترک جنگ همانا نسازد که آیَدْش ننگ. فردوسی. با چنین کم دشمنان کی خواجه آغازد به جنگ اژدها را حرب ننگ آید که با حربا کند. منوچهری. - ننگ آمدن کسی را از چیزی، از آن عار داشتن. ننگ داشتن. دون شأن خود دانستن: تو چون یافتی ننگریدی به گنج که ننگ آمدت زین سرای سپنج. فردوسی. ز مردان از این پیش ننگ آمدت زبون بود مرد ار به جنگ آمدت. اسدی. زنان و مخنثان را برگمارندتا از معشوق او حکایتهای زشت ناپسندیده که مردم را از آن ننگ آید و نفرت آرد، می گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ننگ آید عشق را از نور عقل بد بود پیری در ایام صِبا. مولوی. ز علمش ملال آید از وعظ ننگ شقایق ز باران نروید ز سنگ. سعدی. که ننگ آیدش رفتن از پیش تیر برادر به چنگال دشمن اسیر. سعدی